شباهت نوشته ی زیر با آنچه امروز در میهنمان می گذرد، هم حیرت انگیز است، و هم
نمایانگر آنستکه که ما هیچ درسی از گذشته نگرفتیم و از تجربه دیروزمان نیاموخته ایم!؟
خیام 900 سال پیش در “رساله در علم کلیات” می نویسد: «دچار زمانه ای شده ایم که روحانیت
دورۀ ما همه دست اندرکارند که حق را با باطل بیامیزند، جز ریا و تدلیس [معرفت فروشی] کاری
ندارند، اگر دانش و معرفتی نیز دارند صرف اغراض پست جسمی می کنند. اگر به انسانی مواجه
شدند که در جستجوی حقیقت ساده و راسخ است و روی از باطل و زور می گرداند و گرد تدلیس
و مردم فریبی نمی گردد، او را موهون و شایستۀ استهزا میدانند.»
«طبقه ای که دیانت وسیلۀ ارتزاق و تنعم و جاه آن ها بشمار می رفت؛ این طبقه، بزرگترین عامل
مسخ تعالیم دینی بشمار می روند زیرا آنها ریاست و تنعم می خواهند و این دو حاصل نمی شود مگر
در جلب عامۀ ناس، عامۀ ناس آلوده به خرافات… »
«امروزه روحانیون در ایران هر یکی خود در مقام امیر الامرای ملت هستند. کسب و تجارت آنها،
فلاحت آنها، خوردن خون و گوشت یک مشت رعیت بی صاحب و بی پناه است. جناب مجدالاسلام
نایب مناب پیغمبر اکرم کالسکه چند اسبه سوار می شود، عمارت های رفیع و زنان متعدد دارد، هر
کدام از آقازادگانش به فراخور متاع دکانداری عده ای عیار طرار به اسم محرر دارد و خرج همه ی
آنها از مال مسلمانان بیچاره بواسطه احکام باطله و تصرف در اموال صغیر و کبیر و ظلم و تعدی
در حق برنا و پیر تأمین میشود.
از کتاب خداسالاری و درماندگی